رفتم انتشارات دانشگاه.عجله داشتم، فقط چند برگ کاغذ آچار لازم داشتم.گفتم: دوست من چندتا آچار لطف میکنید؟گفت: کاغد آچار باید بری از بیرون دانشگاه بخری.این کاغذا یارانه دانشگاست. واسه همینه هر برگ کپی ۳۰ تومن میشه.گفتم: خوب منم پولشو میدم که…گفت: نه، بحث پولش نیست. اینجا فقط کپی میگیریم. کاغذ نمیفروشیم.فکر کرده بود به همین راحتی کوتاه میام منم کم نیاوردمتوی کیفمو گشتم یه برگ آچار سفید پیدا کردم دادم بش گفتم:بی زحمت بیست برگ از رو این برام کپی بگیرینیعنی طرف داغ کرده بود در حد تیم ملی.
اعتراف میکنم ک یه بار از شدت بی شارژی ب سرم زد برم از خواهرم پول بدزدم این کارو هم کردم اما وقتی ک رفتم مغازه مغازه دار بهم فهموند ک این دوتا ۵۰ تومنی تک تومنه کلی هم بهم خندید من همش فکر میکردم ۵۰۰ تومنیه چون سکه بود
اعترف میکنم خواستم ادای این بچه خارجیا رو در بیارم صب موقع مدرسه رفتن گرفتم مامانمو بوسیدم یکی کوبید تو گوشم گفت چیه باز از دفتر منو خواستن؟بگو چیکار کردی؟ حالا این جهنم به معلماو شاگردا که هی میگفتن چرا گوشه گونت کبوده گفتم خوردم زمین اونام یه لبخند ملیح میزدن حساب کار میومد دستشون
این فیلم خارجیارو دیدین؟؟؟؟بچهه که خوابش میبره مادرش میاد آروم یه پتو میکشه روشیه بوس کوچولوش میکنه میره…..حالا من که خوابم میبرد مادرم یه لحاف کرسیه ۲۰۰ کیلویواز ارتفاع ۲متری زاااارت مینداخت رومپشت بندشم بابام که مثلا حواسش نبود پامو لقد میکرد…بعد که من مثل جن زده ها میپریدم!!!!دوتائی با هم میخندیدن میگفتن:پدر سوخته الکی خودشو به خواب زده بود!!!!!!!!
اعتراف میکنم یه بار تو عمرم امدم با بروبچ محله مشارکتی پول رو هم گذاشتیم که بریم موجهای ابی از صبح تا شب ما اونجا بودیم امدیم بیرون که دیدیم هر چی پول داشتیم دادیم رفته . تو سرما و یخ بندون مشهد ما موندیم چی کار کنیم همون جوری خیس و اب چکون برگشتیم از قاسم اباد تا گاز!اقا هیچی دیگه پنج تا پسر رفتیم پنج تا یخمک برگشتیم
پنج سالم که بود یه بار سیگار روشن دست عموم دیدم جویگر شدم رفتم یه نخ ازش کش رفتم که بکشم بلد نبودم کبریت روشن کنم زمستونم بود با یه فلاکتی با اتیش بخاری روشنش کردم حالا من گاو نمیدونستم باید بدم تو یا بدم بیرون یه فوت محکم زدم اتیشش ریخت رو فرش فرشم پر سوراخ شد من بگو سیگار تو دست عینهو بز زل زده بودم به فرش خوب چی میکردم از اون ور بابام اومد منم هول شدم سیگارو چپوندم تو دهنم ینی سوختمابعد اون سوختگی دهن و فرش برا مامان بابام یه معما بود ولی من چنان دهن قرصی داشتم که تا الان به جز شما به هیچکی نگفتم
عاقا ما تو مدرسه ی پسرایی هستیم که نگو سر کلاس علوم درس هورمون ها تا معلم میگفت غده جنسی ما سرفه میکردیم معلمم بیخیال شد گفت گوساله ها بیحیا بدچشم برین خونه بخونین حالا دوستم زنگ زده میگه چقدر خوندی میگم بابا ادم روش نمیشه اینارو بخونه اخه اینا چیه سر پیچ لوزالمعدم مونده نمیشه هضمش کرد
دهه شصتی اگه باشی خوب باید یادت باشه دبستان که بودیم یه مداد قرمز هایی بود خوش رنگگگگ. بهش میگفتیم مداد گلی. مخصوصا وقتی تف میزدیم بهش مینوشتیم دیگه رنگش خیلی خوب می شد. یادمه یه بار مامانم داشت بهم دیکته می گفت. من و دوستم داشتیم می نوشتیم. اینقدر مداد رو تف زدم نوشتم که دهنم قرمز بود انگار رژ زدم. هیچی دیگه مامانمم قاطی می کرد. میگفت سارا نزن دهنت مریض میشی من: باشه دوباره میزدم دهنم اخرش مامانم کلافه شد رفت یه کاسه اب اورد گذاشت کنارم گفت بزن تو کاسه بنویس هیچی دیگه منم از اون به بعد سر کلاس با لیوان اب میرفتم میزدم تو اب مداد رو بعد می نوشتم